ترنمترنم، تا این لحظه: 12 سال و 11 ماه و 4 روز سن داره

دلنوشته های مامان

عروسی دایی پژمان و خاله فرنوش

روز جمعه 24/6/91 عروسی پسر خاله و دختر خاله مامانم بود خیلی خوش گذشت و من واسه خودم رقصیدم اما اخراش دیگه کلافه و خسته بودم و همس نق میزدم و موقع برگشت به خونه خوابم برد و تا ساعت 5 خوابیدم اما ساعت 5 صبح بیدار شدم و دیگه خوابم نمی برد اما مامان که خسته بود و مهمان داشتیم و تا ساعت 4 صبح بیدار بود به زور منو ساعت 7 خوابوند دیگه خودش نخوابید .مامانی منو ببخش . دایی پژمان و خاله فرنوش جون عروسیتون مبارک بوسسسسسسسسسسسسسسس
26 شهريور 1391

ییلاق سادات

سلام دوستان من برای اولین بار رفتم ییلاق بابام خیلی خوب بود حسابی جوجو دیدم و بازی کردم و تو شالیزار برنج هم رفتم ...
7 شهريور 1391
1